قلبِ شکسته...

تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری، ببین قلبم شکسته،جانا به عهد خود وفا کن

.....نمي فهميد حالش را

چنان مي رفت

و من در دست او بودم

و حالا من، تمام هست او بودم

دلم مي سوخت، اما راه پايان کو ؟

نه حتي آب، نسيمي در بيابان کو ؟

و ديگر داشت در دستش، تمام جان من مي سوخت

که ناگه......

 


 

این یه قسمت کوتاه از یه شعره... نسبتا طولانیه، اما ارزش خوندنش رو داره....

 

پ.ن: خوشحال میشم توی نظرسنجی هم شرکت کنین دوستای گلم...

بعد.نوشت: دوستای گلم، به خاطر دلیلی که برای خودم هم روشن نیست، آخرین نظرات وب پاک شده، شرمنده اگر میبینین نظرتون نیست!!!!

 


ادامه مطلب